وقت است تا برگ سفر، برباره بندیم
دل بر عبور از سد خارم و خاره بندیم
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای من خموشم
دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوار خویش دارند
گاه سفر را چاوشان فریاد کردند
منزل به منزل حال ره را یاد کردند
گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است
چاوش میگوید که ما را وقت تنگ است
گاه سفر آمد برادر، گام بردار!
چشم از هوس، از خورد، از آرام بردار
گاه سفر آمد برادر، ره دراز است!
پروا مکن بشتاب همت چارهساز است
گاه سفر شد باره بر دامن برانیم
تا بوسهگاه وادی ایمن برانیم
وادی نه ایمن، هان مگو، باید سفر کرد
از هفت وادی در طلب باید گذر کرد
وادی نه ایمن، رهزنان در رهگذارند
بیم حرامی نیست، یاران هوشیارند
وادی نه ایمن، جاده هموار است ما را
امید بر عزم جلودار است ما را
وادی پر از فرعونیانم و قبطیان است
موسی جلوداراست و نیل اندرمیان است
تکریتیان (صد دام) در هرگام دارند
راه آشنایان، ره به مقصد میسپارند
ره توشه باید کو؟ بیاور کوله بارم
امید را رهتوشه بهر راه دارم
رهتوشه باید پای من هموار پو باش
هفتاد وادی پیش رو گر هست گو باش
رهتوشه باید عزم را در کار بندم
دل بر خدا آنگه به رفتن بار بندم
رهتوشه باید صبر را در جان نشانم
وادی به وادی باره تا منزل کشانم
رهتوشه باید، مرغوا مشنو ز هر کس!
رهتوشه ما را شوق دیدار حرم بس!
تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر
بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر
ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادیم
خفتیم غافل، خانه بر دشمنم نهادیم
خفتیم غافل از معادای حرامی
کردیم سر تسلیم یاسای حرامی
خفتیم غافل رزم را از یاد بردیم
پس داوری بر محضر بیداد بردیم
خفتیم و دشمنم، داد، نی، بیدادمان داد
خواب و خور و افیون و مستی یادمان داد
دشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم
دست عمل بشکسته و پای فرس هم
تارج شد، تاراج هر کالایمان بود
خاموش شد هر نغمه، کاندر نایمان بود
ما خامش و او هر طرف شور وشغب کرد
تاوان خورد و خفت مستی را طلب کرد
سینا و طور و عزّه را بلید با هم
ما خفته و او در تهاجم قدس را، هم
جولان به جولانی دگر بگرفت از ما
ماندیم ما سرگشته او را قدس و سینا
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت