ديده بگشا اي برادر
تيرگي ها را مپرور
آنکه از دامش پريدي
بر نهاد دام ديگر
دشمنت کين آفريده
کينه از دين آفريده
او که از هر در بتازد
بر مه و اختر بتازد
چون تو را آشفته بيند
بر تو آسانتر بتازد
کرد و ترک و بلوچ اي دلاور
ترکمن، آذري، اي برادر
اي عرب، اي عجم، شيعه، سني
اي به هم روز غم يار و ياور
اي زمهر وطن سينه لبريز
خون بر اين خاک ويرانه کم ريز
ميهنم داغ دل ديده بسيار
بار اندهش از سينه بردار
آذر افشان و شب را سحر کن
خانهي فتنه زير و زبر کن
اي برادر اي برادر
دام دشمن را مگستر
فتنه از بيگانه زايد
کار ما از ما گشايد
تا به مهر هم نجوشيم
جام پيروزي ننوشيم
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت