بابا آب داد دیگه شعار ما نیست
بابا خون داد، بابا خون داد
بابا نان داد دیگه شعار ما نیست
بابا جون داد، بابا جون داد
تو کتابها دیگه نمی خونیم بابا، بابا نون داد
بابا فریاد کشید، بابا جنگید با شب، بابا خون داد
کلاس درس ما شعار و پیکار
بهترین درس برای اولین بار
درس امسال ما، تلاش و وحدت
نوبت کوشش است و نوبت کار
جوونا کشته شدند تا شدیم آزاد
تا نکوشیم نمیشه خونمون آباد
بابا آب داد دیگه شعار ما نیست
بابا خون داد، با خون داد
بابا نان داد دیگه شعار ما نیست
بابا جون داد، بابا جون داد
نور اسلام دمید بدر آمد وطن، زشب تار
چو بهاران که گل دمد از باغ ما، بجای خار
شهدا خون دادند به خاطر ما
به امید طلوع صبح فردا
همه با وحدت و الله اکبر
شدیم آزاد، زفتنه ستمگر
ماهی کوچولو شد از ستم آزاد
بسر آمد ز وطن دوره صیاد
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
×××
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلهای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
سلاح را بر گیریم، ز جای خود برخیزیم
رو در رو با دشمن، تا محو اهریمن
***
(بستیزیم، بستیزیم، بستیزیم)2
***
(از دل و جان، وقت سحر
سر کنیم آواز خوش فتح و ظفر)2
در دل هر کوه و کمر، هنگامه ها انگیزیم
تا که شود سرنگون، کاخ ستمکاران دون
***
(آتش و خون، درهم آمیزیم)2
***
سلاح را برگیریم، ز جای خود برخیزیم
رو در رو با دشمن، تا محو اهریمن
***
(بستیزیم، بستیزیم، بستیزیم)2
***
(آری ، آری من و تو، می باید ما گردیم)2
قطره ندارد اثری، می باید دریا گردیم
***
(باید که برخیزیم، با هم هم آوا گردیم)2
***
سلاح را برگیریم، ز جای خود برخیزیم
رو در رو با دشمن، تا محو اهریمن
***
(بستیزیم، بستیزیم، بستیزیم)2
***
آری، آری، حفظ اسلام، همت می خواهد
نجات انسان، عزت می خواهد
***
(بقای مکتب، وحدت می خواهد)2
***
سلاح را برگیریم، زجای خود برخیزیم
رو در رو با دشمن تا محو اهریمن
***
(بستیزیم، بستیزیم، بستیزیم)2
مقصد ما الله، مكتب ما اسلام
كتاب ما قرآن، ايران ايران، ايمان
رها كرده ست ديوان
الله اكبر خميني رهبر
او جان فشانده (از خواب غفلت، ما را رهانده(2))
بر خيز از جا ملت عالي گردن همت
دنيا شد در حيرت، ايران يكسر، غيرت
بر شهدا رحمت
الله اكبر خميني رهبر
او جان فشانده (از خواب غفلت، ما را رهانده(2))
ايران يكسر وحدت قلب ملت رهبر
راه ملت يك خط پيمان شد در يك حرف
الله اكبر خميني رهبر
او جان فشانده (از خواب غفلت، ما را رهانده(2))
هماهنگ و همرزم ميجنگم با هر خصم
شهادت گه يك قصد محكم سازيم اين عزم
الله اكبر خميني رهبر
او جان فشانده (از خواب غفلت، ما را رهانده(2))
مقصد ما الله، مكتب ما اسلام
كتاب ما قرآن، ايران ايران، ايمان
رها كرده ست ديوان
الله اكبر خميني رهبر
او جان فشانده (از خواب غفلت، ما را رهانده(2))
می گذرد کاروان / روی گل ارغوان قافله سالار آن / سرو شهید جوان
در غم این آشنا / چشم فلک خون فشان داغ جدایی به دل / آتش حسرت به جان
خورشیدی تابیدی ای شهید در دلها جاویدی ای شهید
می گرید در سوگت آسمان می سوزد از داغت شمع جان
چون روید لاله از خاک تو یاد آرم از جان پاک تو (2)
مهرت جوشان / دلها خون شد / زین آتش ها
از موج خون / شد لاله گون / دشت و صحرا
زین درد و غم / گرید عالم / ای شهید ما
از این ماتم / خون می گرید/ ای یاران ای یاران سوزم از داغ غمی / داغ ظلم و ستمی
خون هر جانباز / می دهد آواز جان فدای وطنم / خاک ایران کفنم
ای دریغا لاله ما / گشته گلگون / خفته در خون
خورشیدی تابیدی ای شهید در دلها جاویدی ای شهید
می گرید در سوگت آسمان می سوزد از داغت شمع جان
ژاله بر سنگ افتاد چون شد ؟ / ژاله خون شد
خون چه شد ؟ خون چه شد ؟ / خون جنون شد
ژاله خون كن /خون جنون كن
سلطنت زين جنون واژگون كن /ژاله بر گل نشان، گلپران كن
بر شهيدان زمين گلستان كن / نام گمنامها جاودان كن
تا به صبح آيد اين شام تيره / در شب تيره آتشفشان كن (2)
دست در كن/ شو خطر كن/ خانه ي ظلم زير و زبر كن (2)
جان خواهر، روستايي، برادر/ پيشه ور، اي جوان، اي دلاور
ما همه يك صف و در برابر/ آن ستمكار، آن تاج بر سر
خواهر من، گرامي برادر / چون به هر حال تنهاست مادر
من به خاك افتادم تو بگذر/ بهر ايجاد دنياي بهتر (2)
اي شما اي صف بيشماران / اشك من در نثار شمايان
بر سر هر گذرگاه و ميدان/ ژاله شد، ژاله شد، ژاله چون شد؟
ژاله خون شد، ژاله درياي خون شد/ خون جنون، خون جنون
سلطنت واژگون، واژگون شد
باز شوق یوسفم دامن گرفت
پیر ما را بوی پیراهن گرفت
●
ای دریغا نازک آرای تنش
بوی خون میآید از پیراهنش
●
ای برادرها! خبر چون میبرید؟
این سفر آن گرگ یوسف را درید!
●
یوسف من! پس چه شد پیراهنت؟
بر چه خاکی ریخت خون روشنت
●
بر زمین سرد، خون گرم تو
ریخت آن گرگ و نبودش شرم تو
●
تا نپنداری ز یادت غافلم
گریه میجوشد شب و روز از دلم
●
داغ ماتمهاست بر جانم بسی
در دلم پیوسته میگرید کسی
●
ای دریغا پاره دل جفت جان
بی جوانی مانده جاویدان جوان
●
در بهار عمر ای سرو جوان
ریختی چون برگریز ارغوان
●
ارغوانم! ارغوانم! لالهام!
در غمات خون میچکد از نالهام
●
آن شقایق رسته در دامان دشت
گوش کن تا با تو گوید سرگذشت
●
نغمهی ناخوانده را دادم به رود
تا بخواند با جوانان این سرود
●
چشمهای در کوه میجوشد منام
کز درون سنگ بیرون میزنم
●
از نگاه آب تابیدم به گل
وز رخ خود رنگ بخشیدم به گل
●
پر زدم از گل به خوناب شفق
ناله گشتم در گلوی مرغ حق
●
آذرخش از سینهی من روشن است
تندر توفنده فریاد من است
●
هر کجا مشتی گره شد، مشت من
زخمی هر تازیانه پشت من
●
هرکجا فریاد آزادی منم
من در این فریادها دم میزنم
ديده بگشا اي برادر
تيرگي ها را مپرور
آنکه از دامش پريدي
بر نهاد دام ديگر
دشمنت کين آفريده
کينه از دين آفريده
او که از هر در بتازد
بر مه و اختر بتازد
چون تو را آشفته بيند
بر تو آسانتر بتازد
کرد و ترک و بلوچ اي دلاور
ترکمن، آذري، اي برادر
اي عرب، اي عجم، شيعه، سني
اي به هم روز غم يار و ياور
اي زمهر وطن سينه لبريز
خون بر اين خاک ويرانه کم ريز
ميهنم داغ دل ديده بسيار
بار اندهش از سينه بردار
آذر افشان و شب را سحر کن
خانهي فتنه زير و زبر کن
اي برادر اي برادر
دام دشمن را مگستر
فتنه از بيگانه زايد
کار ما از ما گشايد
تا به مهر هم نجوشيم
جام پيروزي ننوشيم
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم دل در عبور از سد خار و خاره بندیم
گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است چاووش میگوید که ما را وقت تنگ است
***
گاه سفر شد باره بر دامن برانیم تا بوسهگاه وادی ایمن برانیم
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است موسی جلودار است و نیل اندر میان است
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم
گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است چاووش می گوید، ما را وقت تنگ است
گاه سفر شد، باره بر دامن برانیم تا بوسهگاه وادی ایمن برانیم
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است موسی جلودار است و نیل اندر میان است
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم بانگ از جرس برخاست وای من خموشم
دریادلان راه سفر در پیش دارند پا در رکاب راهوار خویش دارند
گاه سفر آمد برادر گام بردار چشم از هوس از خورد از آرام بردار
گاه سفر آمد برادر ره دراز است پروا مکن بشتاب همت چاره ساز است
گاه سفر آمد برادر گام بردار چشم از هوس از خورد از آرام بردار
گاه سفر آمد برادر ره دراز است پروا مکن بشتاب، پروا مکن بشتاب
پروا مکن بشتاب، همت چاره ساز است ره توشه باید، عزم را در کار بندیم
دل بر خدا، آنگه به رفتن بار بندیم ره توشه باید، صبر را در دل نشانیم
وادی به وادی باره تا منزل کشانیم باید خطر کردن سفر کردن رسیدن
ننگ است از میدان رمیدن آرمیدن
تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر
فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید
یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد ای یاوران باید ولی را یاوری کرد
گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم حکم جلودار است، سر در پیش داریم
حکم جلودار است بر هامون بتازید هامون اگر دریا شود از خون بتازید
از دشت و دریا در طلب باید گذشتن بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن
گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم حکم جلودار است سر در پیش داریم
فرض است فرمان بردن از حکم جلودار گر تیغ بارد گو ببارد نیست دشوار
جانان من برخیز بر جولان برانیم زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم
آنجا که جولانگاه اولاد یهودا ست آنجا که قربانگاه زعطر، سور، صیدا ست
آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
جانان من اندوه لبنان کشت ما را بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را
جانان من برخیز باید بر جبل راند حکم است باید باره تا دشت امل راند
باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین باید به سینه رفت زینجا تا فلسطین
باید به سر زی مسجدالاقصی سفر کرد باید به راه دوست ترک جان و سر کرد
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش آنک امام ما علم بگرفته بر دوش
تکبیرزن لبیکگو بنشین به رهوار مقصد دیار قدس همپای جلودار
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش آنک امام ما علم بگرفته بر دوش
تکبیرزن لبیکگو بنشین به رهوار مقصد دیار قدس همپای جلودار
تکبیرزن لبیکگو بنشین به رهوار مقصد دیار قدس همپای جلودار
آن زمان كه بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تكفیر صنف ارتجاعی باز
حمله میكند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفای زای ، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن كند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر كنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می كند در این محفل
دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی
تعداد صفحات : 13